فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل زین تَغابُن که خَزَف میشکند بازارش بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما میگُذَری بر حذر باش، که سر میشکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود نازپروردِ وصال است، مجو آزارش
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۲ساعت 14:31  توسط حسين حجت
|
اصلاً حسين جنس غمش فرق مي کند اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند
اينجا گدا هميشه طلبکار مي شود اينجا که آمدي کرمش فرق مي کند
شاعر شدم براي سرودن برايشان اين خانواده، محتشمش فرق مي کند
“صد مرده زنده مي شود از ذکر يا حسين” عيساي خانواده دمش فرق مي کند
از نوع ويژگي دعا زير قبه اش معلوم مي شود حرمش فرق مي کند
تنها نه اينکه جنس غمش جنس ماتمش حتي سياهي علمش فرق مي کند
با پاي نيزه روي زمين راه ميرود خورشيد کاروان قدمش فرق مي کند
من از "حسينُ منّي" پيغمبر خدا فهميده ام حسين همش فرق مي کند
از: #علي_زمانيان
+ نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۲ساعت 9:1  توسط حسين حجت
|
|
|