امید جانم ز سفر بازآمد
شکر دهانم ز سفر بازامد
عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سحر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی
چو غنچه ی سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم
که شنیدم یارم بازآمد
ز سفر غمخوارم بازآمد

همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مهِ نو آمد از سفر

همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مِه نو آمد از سفر

من هم ، پس از آن دوری
بعد از ، غم مهجوری
یک شاخه ی گل ، بُردم به برش
یک شاخه ی گل ، بُردم به برش

دیدم ، که نگارِ من
سرخوش ، ز کنار من
بگذشت و به بر
یارِ دگرش
بگذشت و به بر
یارِ دگرش

وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل ، که شهره شد به بی وفایی
زِ دیدن چنین جدایی

ز غصّه ی پاره پیرُهَن بود

از : معینی کرمانشاهی

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 20:34  توسط حسين حجت  | 

من زنده بودم اما انگار مرده بودم

.

من زنده بودم اما انگار مرده بودم

از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری، در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

از: محمدعلی بهمنی

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 19:4  توسط حسين حجت  | 

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی

چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی

بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی

چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی

بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او

باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی

ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟

شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی

صورت پنجره در پرده نباشد از شرم

کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی

من نشستم بروی مِی بخری برگردی

ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!

"مهدی فرجی"

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۳ساعت 2:8  توسط حسين حجت  | 

فصیحی هروی

میرزا فصیح‌الدین فصیحی هروی فرزند ابوالمکارم (زادهٔ بخارا احتمالاً در سال ۹۸۷ قمری، درگذشتهٔ سال ۱۰۴۹ قمری در هرات) شاعری که از بزرگان سادات هرات بود و نسبش به خواجه عبدالله انصاری می‌رسد.
پس از چیرگی عبیدالله خان ازبک بر هرات در ۹۹۷ق، ابوالمکارم با خانواده‌اش به هرات بازگشت و همانجا ساکن شد و در همان زمان، فصیح‌الدین ده ساله بود.
صیحی در هرات تحصیل نمود و در شعر شهرت یافت. او نزد والیان و بیگلربیگی‌های هرات و خراسان ارجمند گشت و آنان را ستود. در ۱۰۲۲ق ناگهان تصمیم به مهاجرت به هند گرفت، از هرات به قندهار گریخت اما در راه گرفتار سواران والی خراسان شد، او را به هرات بازگرداندند و به فرمان حسین‌خان (والی) به زندان افتاد، اما پس از اندکی بخشوده شد.
چند سال بعد، در عهد حسن‌خان شاملو و در نشستی نزد او، مناظره‌ای میان حکیم شفایی و فصیحی روی داد. در این مناظرهٔ ادبی که به مشاجره انجامیده بود، «حسن‌خان جانب فصیحی را گرفت، شفایی رنجید و از هرات برآمد و فصیحی را هجو گفت.»
فصیحی چون به هند نرفت، به ناچار دیوان اشعارش را به هند فرستاد، با آمدن شاه عباس اول در ۱۰۳۱ ق به هرات، مورد توجه شاه قرار گرفت و در ملازمت وی به قزوین رفت. پس از چندی به هرات بازگشت. وی را «ملک‌الشعراء خراسان» نامیده‌اند. وی در سرودن شعر، به‌ویژه قصیده و غزل، توانا بود و شاعرانی چون ناظم هروی، درویش واله و میرزا جلال اسیر شهرستانی، از شاگردان و تربیت یافتگان او هستند. وی خط شکسته را نیز به خوبی می‌نوشت. اشعارش ساده و روان و دارای مضامینی دقیق و عاشقانه و نزدیک به شاعران سبک خراسانی است و در عین حال از مفاهیم پیچیده و ترکیبات استعاری دشوار بر کنار است.

شعر نخست:

چشم تو را ز مستی ناز آفریده اند

زلف تو را ز عمر دراز آفریده اند

مشنو نوای ناله ی ما،کاین ترانه

از شعله ی گوش گداز آفریده اند

ابروی دوست بین و بر آن جان نثار کن

کاین قبله را نه بهر نماز آفریده اند

کبکم،ولیک سینه ی بی طالع مرا

بعد از شکست چنگل باز آفریده اند

رشک سبک عنانی دل می کشد مرا

کش چون نسیم،بیهده تاز آ،ریده اند

شمعیم و خوانده ایم خط سرنوشت خویش

ما را برای سوز و گداز آفریده اند

شعر دوم:

چون عدم از بر عالم برخاست

به هم آغوشی من غم برخاست

هر کجا صبح زدم چتر مراد

شام از آن نوحه ی ماتم برخاست

خواب با دیده ی بدبختم نیست

رسم آسایش از آن هم برخاست

درد جامم به جهان افشاندند

شعله ی شوق ز عالم برخاست

کشته ی خنجر شوقت در حشر

همه تن روح مجسم برخاست

قصه ی درد فصیحی گفتند

شیون از عالم و آدم برخاست

شعر سوم:

کی ز ماتم خانه ی ما دود افغان برنخاست؟

کی غم از بالین ما با چشم گریان برنخاست؟

در زمین سیل خیز دیده ی گریان ما

کی نشست اشکی که چون برخاست،طوفان برنخاست؟

صد نسیم آمد ز مصر و بوی پیراهن رساند

ناتوانی بین،که گردی از بیابان برنخاست

ذوق بی سامانیم هر چند بر بالین نشست

این سر آشفته بخت از خواب سامان برنخاست

شکر فیض نوبهار غم، فصیحی ! چون کنم؟

کز گلم یک سبزه بی چاک گریبان برنخاست

شعر چهارم :

می آید از سیر چمن،آهم گلستان در بغل

یاس و تمنا در نفس،امید و حرمان در بغل

زان سان که طفلان در چمن،دزدند گل از باغبان

آهم کند گل های داغ از سینه پنهان در بغل

من در سجود بت،ولی لبریز استغفار دل

دامان ز نعمت موج زن،دریای کفران در بغل

از چین زلفی می رسم سودایی و آشفته سر

یک کعبه بت در آستین،یک دیر ایمان در بغل

داغم،ولی از وصل من نشکفت آغوش دلی

روزی مگر گیرد مرا تابوت خندان در بغل

شعر پنجم:

وقت غم خوش کآتش از باغ و بهارش چیده ایم

یک گلستان داغ از هر نوک خارش چیده ایم

یک تبسم،غنچه ی امید ما نوبر نکرد

گویی از گلزار،پیش از نوبهارش چیده ایم

نعمت دشت محبت را فرام چون کنیم؟

ما که داغ از برگ برگ لاله زارش چیده ایم

این گل سیراب یعنی دیده،دایم خرم است

گویی از گلزار رخسار نگارش چیده ایم

لاله ی دل را فصیحی ! ز ابر رحمت تازه دار

کز زمین غم برای یادگارش چیده ایم

شعر ششم:

جنون از داغ رسوایی چو آراید گلستانم

نگنجد چاک از شادی در آغوش گریبانم

گر از من دلگرانی،تا توانی ناله ام مشنو

که من درد دلم در ناله های خویش پنهانم

متاع کاسدم،شیدایی ناز خریداران

اگر در کعبه ام،کفرم و گر در دیرم ایمانم

ز غیرت دیده بستم ولی از شوق دیدارش

گل نظاره می روید ز شاخ خشک مژگانم

من آن اشکم که عمری بر سر مژگان گره بودم

کنون دیری است تا بیهوده سرگردان دامانم

نه پای شانه ای بوسیدم و نه دامن بهادی

فصیحی ! زلف معشوقم که بی موجب پریشانم

شعر هفتم:

چون نعش من برند برون از سرای من

محنت،برهنه پای دود در قفای من

من ذره ای سرشته ز هیچم،نه آفتاب

تا پوشد این خرابه،سیه در عزای من

در دوزخ افکنید به حشرم که کرده است

با استخوان سوخته عادت،همای من

آن کعبه ام که خشت و گلم حسن می کشید

روزی که می نهاد محبت،بنای محبت

می نوش و شاد زی که زند خنده بر بهشت

دوزخ ز یک تبسم عفو خدای من

باری تو خود به کعبه فصیحی ! برو که هست

موج سراب هستی من،بند پای من

شعر هشتم:

بهشت را چه کند با غم آرمیده ی او

ز دوزخ از چه هراسد فراق دیده ی او

من و سجود بت،از ایزدم مترسانید

من آفریده ی عشقم،نه آفریده ی او

شهید عشق تو را راه کعبه ی مقصود

کسی نشان ندهد جز سر بریده ی او

به حرف میوه فریبم مده،که نیست مرا

امید سایه هم از نخل نورسیده ی او

چنان گداخت فصیحی ز ضعف شام فراق

که تاب نور ندارد چراغ دیده ی او

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 14:22  توسط حسين حجت  | 

اول ماه شوال و عید سعید فطر سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی، ۱۴۴۵ هجری قمری و ۲۰۲۴ میلادی


هلال ماه شوال سال ۱۴۴۵ هجری قمری، در روز دوشنبه ۲۰ فروردین ماه سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی برابر با ۸ آوریل سال ۲۰۲۴ میلادی، در ساعت ۱۸:۲۱ به وقت جهانی مطابق با ساعت ۲۱:۵۱ به وقت تهران متولد می‌شود.
همان‌طور که در تصاویر زیر دیده می‌شود، رؤیت هلال ماه شوال، شامگاه دوشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ (تصویر شماره ۱) به هیچ صورت در قاره های کره زمین قابل رویت نیست.
اما در شامگاه سه شنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۳ برابر با ۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی،(تصویر شماره ۲) رؤیت هلال ماه شوال برای اکثر مناطق کره زمین امکان پذیر است.
در کشورهای ایران، عراق، عربستان، سوریه، لبنان، یمن، ترکیه، آذربایجان، قاره اروپا و بخش عمده ای از دو قاره آفریقا و آمریکا، رویت هلال در سه شنبه شب با چشم غیرمسلح میسر است.
همچنین در سه‌شنبه شب در بخش های دیگر قاره آسیا، مناطق جنوبی آفریقا و آمریکای جنوبی رؤیت هلال شوال با استفاده از تجهیزات، امکان پذیر است و به شرط این‌که هوا صاف باشد، امکان رؤیت هلال با چشم غیر مسلح نیز وجود دارد. در مناطقی از استرالیا و کشورهای جنوب شرق و شرق قاره آسیا و مناطقی از جنوبی ترین نقاط قاره های آفریقا و آمریکا نیز مشاهده هلال با تلسکوپ و تجهیزات امکان پذیر است.
با عنایت به مطالب فوق، روز چهارشنبه ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۳، اول ماه شوال و عید سعید فطر خواهد بود.
والسلام علی جمیع عباد الله الصالحین

توضیحات رنگ بندی تصاویر:
*رویت هلال با چشم غیر مسلح از مناطق سبز رنگ امکان پذیر است.
*رؤیت هلال در مناطق واقع در رنگ صورتی با استفاده از تجهیزات، امکان پذیر است و به شرط این‌که هوا صاف و رصد کننده خبره باشد، امکان رؤیت هلال با چشم غیر مسلح نیز وجود دارد.
*رؤیت هلال از مناطق آبی رنگ صرفا با استفاده از تلسکوپ و تجهیزات امکان پذیر است.
*دیدن هلال از نواحی به رنگ قرمز، غیر ممکن است زیرا ماه قبل از غروب خورشید غروب می کند و یا به دلیل اینکه اتصال سطحی پس از غروب خورشید رخ می دهد.
*رؤیت هلال در مناطق بدون رنگ نیز به هیچ صورت امکان پذیر نیست.

برای مشاهده کامل دو تصویر، لطفا روی آنها کلیک کرده و نگه دارید و تصویر کامل را ملاحظه کنید

(تصویر شماره ۱)

(تصویر شماره ۲)

+ نوشته شده در  جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 23:6  توسط حسين حجت  | 

(تصویر شماره ۱)

(تصویر شماره ۲)

اول ماه شوال و عید سعید فطر سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی، ۱۴۴۵ هجری قمری و ۲۰۲۴ میلادی


هلال ماه شوال سال ۱۴۴۵ هجری قمری، در روز دوشنبه ۲۰ فروردین ماه سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی برابر با ۸ آوریل سال ۲۰۲۴ میلادی، در ساعت ۱۸:۲۱ به وقت جهانی مطابق با ساعت ۲۱:۵۱ به وقت تهران متولد می‌شود.
همان‌طور که در تصاویر بالا دیده می‌شود، رؤیت هلال ماه شوال، شامگاه دوشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ (تصویر شماره ۱) به هیچ صورت در قاره های کره زمین قابل رویت نیست.
اما در شامگاه سه شنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۴۰۳ برابر با ۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی،(تصویر شماره ۲) رؤیت هلال ماه شوال برای اکثر مناطق کره زمین امکان پذیر است.
در کشورهای ایران، عراق، عربستان، سوریه، لبنان، یمن، ترکیه، آذربایجان، قاره اروپا و بخش عمده ای از دو قاره آفریقا و آمریکا، رویت هلال در سه شنبه شب با چشم غیرمسلح میسر است.
همچنین در سه‌شنبه شب در بخش های دیگر قاره آسیا، مناطق جنوبی آفریقا و آمریکای جنوبی رؤیت هلال شوال با استفاده از تجهیزات، امکان پذیر است و به شرط این‌که هوا صاف باشد، امکان رؤیت هلال با چشم غیر مسلح نیز وجود دارد. در مناطقی از استرالیا و کشورهای جنوب شرق و شرق قاره آسیا و مناطقی از جنوبی ترین نقاط قاره های آفریقا و آمریکا نیز مشاهده هلال با تلسکوپ و تجهیزات امکان پذیر است.
با عنایت به مطالب فوق، روز چهارشنبه ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۳، اول ماه شوال و عید سعید فطر خواهد بود.
والسلام علی جمیع عباد الله الصالحین

توضیحات رنگ بندی تصاویر:
*رویت هلال با چشم غیر مسلح از مناطق سبز رنگ امکان پذیر است.
*رؤیت هلال در مناطق واقع در رنگ صورتی با استفاده از تجهیزات، امکان پذیر است و به شرط این‌که هوا صاف و رصد کننده خبره باشد، امکان رؤیت هلال با چشم غیر مسلح نیز وجود دارد.
*رؤیت هلال از مناطق آبی رنگ صرفا با استفاده از تلسکوپ و تجهیزات امکان پذیر است.
*دیدن هلال از نواحی به رنگ قرمز، غیر ممکن است زیرا ماه قبل از غروب خورشید غروب می کند و یا به دلیل اینکه اتصال سطحی پس از غروب خورشید رخ می دهد.
*رؤیت هلال در مناطق بدون رنگ نیز به هیچ صورت امکان پذیر نیست.

برای مشاهده کامل دو تصویر، لطفا روی آنها کلیک کرده و نگه دارید و تصویر کامل را ملاحظه کنید

+ نوشته شده در  جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 22:54  توسط حسين حجت  | 

مجموعه مقالات،پرسش و پاسخ در باره شب قدر(اختلاف در افق و آغاز ماه های قمری- مقدرات )

اگر شب قدر يک شب است، پس چگونه در کشورها به حسب اختلاف افق مختلف مي شود؟

چرا شب قدر، شب قدر نامیده شده است؟

شب قدر كدام شب است؟

آيا شب قدر در امتهاى پيشين نيز بوده است؟

چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است؟

آيا شب قدر در مناطق مختلف، يكى است؟

شب قدر چیست؟

اهمیت شب قدر به چیست؟

شب قدر کدام شب از یک از شبهای ماه مبارک رمضان است؟

چرا شب قدر مشخص نشده است؟

حوادث منقول در مورد شب قدر طبق چه افقی اتفاق می افتد؟

با توجه به اينكه هر سال در ثبوت اول ماه رمضان، دچار اختلاف مى‏شويم، تكليف شب قدر چه مى‏شود؟

در حالي كه شب قدر در يك شب واقع شده چطور در ايران مثلا با كشور ديگر فرق مي كند؟

آیا شب قدر برای همه یک شب است یا هر کس شب قدر خود را دارد ؟

آیا مبارک بودن شب قدر امری مستقل از شخص و حالات شخص است یا این که بستگی به آن دارد ؟

مگر در شب قدر سرنوشت يك سال انسان رقم نمي خورد پس چرا برخلاف آنچه ما از خدا مي خواهيم اتفاق مي افتد ؟

رجوع شود به :

http://hosseinhodjat.blogfa.com/post-220.aspx

+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 20:32  توسط حسين حجت  | 

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را

تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی

در گوشهٔ سلامت مستور چون توان بود

تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی

آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست

کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی

عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ

چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی

+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 4:45  توسط حسين حجت  | 

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت

اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

گنج نهانی اما چندین طلسم داری

هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله

تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم

فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

کردم محاسن خود دستار خوان راهت

تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من

گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی

بویی فرست او را از کنه بی نشانی

از: عطار نیشابوری

+ نوشته شده در  دوشنبه ششم فروردین ۱۴۰۳ساعت 14:35  توسط حسين حجت  | 

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

حافظ
***
شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است

حافظ
***
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

حافظ
***
در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

حافظ
***
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها
مه بدر است روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مولوی
***
مبارکی شب قدر و ماه روزه و عید
مبارکی ملاقات آدم و حوا

مولوی
***
روی تو چو بدر آمد، امشب شب قدر آمد
ای شاه همه خوبان، زنهار مخسب امشب

مولوی
***
چون در سر زلف یار پیچیم
اندر شبِ قدر، قدرْ ما راست

مولوی
***
عقلت شب قدر دید و صد عید
کز عشق دریده شد براتت

مولوی
***
ای روز چون حشری مگر؟ وی شب، شب قدری مگر؟
یا چون درخت موسی یی کو مظهر الله شد

مولوی
***
شب قدرست وصل او، شب قبرست هجر او
شب قبر از شب قدرش، کرامات و مدد بیند

مولوی
***
بالش چو نمی‌یابد از اطلس روی تو
باشد ز شب قدرت شال سیهی یابد

مولوی
***
امشب شب قدر آمد، خامُش شو و خدمت کن
تا هر دل اللهی ز الله ولهی یابد

مولوی
***
هم شب قدر آشکارا شد چو عید
هم فرشته با بشر آمیختند

مولوی
***
روا شود همه حاجات خلق در شب قدر
که قدر از چو تو بدری بیافت آن اعزاز

مولوی
***
شب قدرست او دریاب او را
امان یابی چو برخوانی براتش

مولوی
***

داغ سودای ترا در دلِ سی پاره ی خود

چون شب قدر نهان در رمضان ساخته ایم

صائب تبریزی

***

زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز
ما واسطه روز وُ شبش چون سحر آییم

مولوی
***
لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را
چون شب قدر مبارک هست خود پنهان صیام

مولوی
***
ای مه عید روی تو! ای شب قدر موی تو!
چون برسم بجوی تو، پاک شود پلید من

مولوی
***
مرو ای یوسف خوبان، ز پیش چشم یعقوبان
شب قدری کن این شب را، چراغ بیت احزان شو

مولوی
***
شب قدر است در جانب، چرا قدرش نمی‌دانی
تو را می‌شورد او هر دم، چرا او را نشورانی

مولوی
***
تو مرد لب قدری، نی مرد شب قدری
تو طفل سرِ خوانی، نی پیر پری خوانی

مولوی
***
شب قدری که دادی وعده آن روز
دراندیشی از آن پیمان نخسبی

مولوی
***
بشتاب مها که این شب قدر
آمد به کرانه، چند خسبی؟

مولوی
***
نک شب قدرست و بدر کرد عنایت
بر دل هر شب روی ستاره شماری

مولوی
این شب قدر چنانست که صبحش ندمد
گشت عنوان برات تو رجال صد قوا

مولوی
***
حق شب قدرست در شبها نهان
تا کند جان هر شبی را امتحان

مولوی
***
این سیاه و این سپید ار قدر یافت
زان شب قدرست کاختروار تافت

مولوی
***
رو به شه آورد چون تشنه به ابر
آنک بود اندر شب قدر آن بدر

مولوی
***
هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست
عید رمضان و شب قدر ما اوست

مولوی
***
وانشب که ترا بینم ای رونق عید
از عمر، شب قدر، من آن را دانم

مولوی
***
امشب شب قدر توست بشتاب
قدرِ شبِ قدرِ خویش دریاب

نظامی
***
وانهمه خوبی که دران صدر بود
نور خیالات شب قدر بود

نظامی
***
آن که گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آنست که با دوست به پایان آرند

سعدی
***
ندانم این شب قدرست یا ستاره روز
تویی برابر من یا خیال در نظرم

سعدی
***
شب قدری بود که دست دهد
عارفان را سماع روحانی

سعدی
***
تو را قدر اگر کس نداند چه غم؟
شب قدر را می‌ندانند هم

سعدی
***
ای دوست روزهای تنعم به روزه باش
باشد که در فتد شب قدر وصال دوست

سعدی
***
اگر شبها همه قدر بودی،
شب قدر بی قدر بودی.

سعدی

برگرفته از:

http://sherebidoroogh.blogfa.com/

+ نوشته شده در  جمعه سوم فروردین ۱۴۰۳ساعت 0:23  توسط حسين حجت  | 

جهان از باد نوروزی جوان شد

زهی زیبا که این ساعت جهان شد

شمال صبحدم مشکین نفس گشت

صبای گرم‌رو عنبرفشان شد

تو گویی آب خضر و آب کوثر

ز هر سوی چمن جویی روان شد

چو گل در مهد آمد بلبل مست

به پیش مهد گل نعره‌زنان شد

کجایی ساقیا درده شرابی

که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد

قفس بشکن کزین دام گلوگیر

اگر خواهی شدن اکنون توان شد

چه می‌جویی به نقد وقت خوش باش

چه می‌گوئی که این یک رفت و آن شد

یقین می‌دان که چون وقت اندر آید

تو را هم می‌بباید از میان شد

چو باز افتادی از ره ره ز سر گیر

که همره دور رفت و کاروان شد

بلایی ناگهان اندر پی ماست

دل عطار ازین غم ناگهان شد

از: عطار نیشابوری

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 1:47  توسط حسين حجت  |