میلاد خجسته پیامبر کرم اسلام حضرت محمد (ص) و ششمین شمش کهکشان امامت ولایت ، مؤسس فقه جعفری حضرت امام جعفر صادق (ع) بر مسلمین جهان وهمه پویندگان راه حق وحقیقت تبریک وتهنیت باد

1- زندگی نامه
2- عظمت نام محمد(ص)
3- نظافت و بوى خوش
4- نظم و انضباط
5- برخورد و معاشرت
6- رهبری و مدیریت و مشورت


 

1- زندگی نامه


نام : محمد ، احمد کنیه : ابوالقاسم
لقب معرف : رسول الله ، خاتم پیامبران
پدر ومادر : عبدالله ، آمنه .
وقت ومحل تولد: طلوع فجر روز 17 ربیع الاول سال 571 میلادی ( چهل سال قبل از بعثت) در مکه .
دوران نبوت : 23 سال ، از چهل سالگی تا 63 سالگی ، 13 سال درمکه ، و ده سال در مدینه ، آغاز آن ، 27 ماه رجب
وقت ومحل رحلت و مرقد شریف : روز دوشنبه 28 ماه صفر سال 11 هجرت ، در مدینه در سن 63 سالگی رحلت نموده ، مرقد شریفش ، در مدینه ، کنار مسجد النبی است .
دوران عمر : سه بخش :
1- قبل از نبوت ( چهل سال ) .
2- بعد از نبوت در مکه ( 13 سال ) .
3- بعد از هجرت از مکه به مدینه ، و تشکیل حکومت اسلامی ( حدود ده سال)


2- عظمت نام محمد(ص)

جلوه نام محمد(ص) براى امام صادق(ع) به گونه‏اى بود که هر گاه‏نام مبارک حضرت محمد(ص) به میان مى‏آمد، عظمت و کمال رسول‏خدا(ص) چنان در وى تاثیر مى‏گذاشت، که رنگ چهره‏اش گاهى سبز وگاهى زرد مى‏شد، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیزنا آشنا مى‏نمود.
امام صادق(ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مى‏فرمود: جانم‏به فدایش. اباهارون مى‏گوید: روزى به حضور امام صادق(ع) شرفیاب‏شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیده‏ام.
عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود. آن حضرت فرمود:
خدا او را براى تو مبارک گرداند چه نامى براى او انتخاب‏کرده‏اى؟ گفتم: او را محمد نامیده‏ام.
امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید (به احترام آن حضرت) صورت‏مبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونه‏هاى مبارکش به‏زمین بخورد. آن حضرت زیرلب گفت: محمد، محمد، محمد. سپس فرمود: جان خودم،فرزندانم، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا(ص)باد! او رادشنام مده! کتک نزن! بدى به او نرسان! بدان! در روى زمین‏خانه‏اى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر این که آن‏خانه در تمام ایام مبارک خواهد بود.( سفینه البحار، ج 1، ص‏433 )


 

3- نظافت و بوى خوش

پیامبر (ص)، به نظافت و بوى خوش علاقه شدید داشت , هم خودش رعایت مى کرد و هم به دیگران دستور مى داد به یاران و پیروان خود تاکید مى نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند بخصوص روزهاى جمعه وادارشان مى کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود , آنگاه در نماز جمعه حضور یابند .


 

 4- نظم و انضباط

پیامبر (ص) ، نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود اوقات خویش را تقسیم مى کرد و به این عمل توصیه مى نمود اصحابش تحت تاثیر نفوذ او دقیقا انضباط را رعایت مى کردند برخى تصمیمات را لازم مى شمرد آشکار نکند و نمى کرد , مبادا که دشمن از آن آگاه گردد یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار مى بستند , مثلا فرمان مى داد که آماده باشید , فردا حرکت کنیم , همه به طرفى که او فرمان مى داد همراهش روانه مى شدند , بدون آنکه از مقصد نهایى آگاه باشند , در لحظات آخر آگاه مى شدند گاه به عده اى دستور مى داد که به طرفى حرکت کنند و نامه اى به فرمانده آنها مى داد و مى گفت : بعد از چند روز که به فلان نقطه رسیدى نامه را باز کن و دستور را اجرا کن آنها چنین مى کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمى دانستند مقصد نهایى کجاست و براى چه ماموریتى مى روند , و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهاى دشمن را بى خبر مى گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می کرد.

5- برخورد و معاشرت

ایشان در معاشرت با مردم , مهربان و گشاده رو بود در سلام به همه حتى کودکان و بردگان پیشى مى گرفت پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمى کرد و در حضور کسى تکیه نمى نمود غالبا دو زانو مى نشست در مجالس , دایره وار مى نشست تا مجلس , بالا و پایینى نداشته باشد و همه جایگاه مساوى داشته باشند از اصحابش تفقد مى کرد , اگر سه روز یکى از اصحاب را نمى دید سراغش را مى گرفت , اگر مریض بود عیادت مى کرد و اگر گرفتارى داشت کمکش مى نمود در مجالس , تنها به یک فرد نگاه نمى کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمى داد , بلکه نگاه هاى خود را در میان جمع تقسیم مى کرد از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت , از جا بر مى خاست و در کارها شرکت مى کرد مى گفت : خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که براى خود نسبت به دیگران امتیازى قائل شده است .


 

6- رهبرى و مدیریت و مشورت

با اینکه فرمانش میان اصحاب بى درنگ اجرا مى شد و آنها مکرر مى گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم , اگر فرمان دهى که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم این کار را مى کنیم , او هرگز به روش مستبدان رفتار نمى کرد در کارهایى که از طرف خدا دستور نرسیده بود , با اصحاب مشورت مى کرد و نظر آنها را محترم مى شمرد و از این راه به آنها شخصیت مى داد در جنگ بدر مساله اقدام به جنگ , همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسراى جنگى را به شور گذاشت . در احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند , به مشورت پرداخت در احزاب و در تبوک نیز با اصحاب به شور پرداخت .
على (ع) هم مشورت مى کرد , پیغمبر (ص) هم مشورت مى کرد . آنها نیازى به مشورت نداشتند ولى مشورت مى کردند براى اینکه اولا دیگران یاد بگیرند , و ثانیا مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است . آن رهبرى که مشورت نکرده - ولو صد در صد هم یقین داشته باشد - تصمیم مى گیرد , اتباع او چه حس مى کنند ؟ مى گویند پس معلوم مى شود ما حکم ابزار را داریم , ابزارى بى روح و بى جان . ولى وقتى خود آنها را در جریان گذاشتید , روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید احساس شخصیت مى کنند و در نتیجه بهتر پیروى مى کنند .« و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله » . اى پیغمبر ! ولى کار مشورت ، به آنجا نکشد که مثل آدمهاى دو دل باشى , قبل از اینکه تصمیم بگیرى مشورت کن , ولى رهبر همین قدر که تصمیم گرفت تصمیمش باید قاطع باشد . بعد از تصمیم یکى مى گوید اگر اینجور بکنیم چطور است ؟ دیگرى مى گوید آنجور بکنیم چطور است؟ باید گفت : نه , دیگر تصمیم گرفتیم و کار تمام شد . قبل از تصمیم مشورت , بعد از تصمیم قاطعیت . همین قدر که تصمیم گرفتى , به خدا توکل کن و کار خودت را شروع کن و از خداى متعال هم مدد بخواه


 

+ نوشته شده در  یکشنبه یکم اسفند ۱۳۸۹ساعت 22:18  توسط حسين حجت  |