ستاره دیده فروبست و آرمید، بیا

فروغ نور به رگ های شب دوید، بیا

 

ز بس به دامن شب ، اشک انتظارم ریخت

گل سپید شکفت و سحر دمید، بیا

 

شهاب یاد تو، در آسمان خاطر من

پیاپی از همه سو، خطﱢ زر کشید، بیا

 

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم

ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید، بیا

 

به وقت مرگم، اگر تازه می کنی دیدار

به هوش باش که هنگامِ آن رسید، بیا

 

نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

کنون که دست سحر دانه دانه چید، بیا

 

امیدِ خاطرِ سیمین دل شکسته تویی!

مرا مخواه از این بیش ناامید، بیا



از: سیمین بهبهانی

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 12:0  توسط حسين حجت  |