ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
از : شفیعی کدکنی
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 14:53  توسط حسين حجت
|
|
|