یکم مهرماه، زادروز حسین منزوی

 

 ابری رسید و آسمانم از تو پر شد

بارانی آمد، آبدانم از تو پر شد

 

نام تو اوّل بغض بود و بعد از آن اشک

اوّل دلم، پس دیدگانم از تو پر شد

 

جانِ جوان بودی تو و چندان دمیدی

تا قلبت ای بخت جوانم از تو پر شد

 

خون نیستی تا در تن میرنده گنجی

جانی تو و من جاودانم از تو پر شد

 

چون شیشه می‌گرداند عشق، از روز اوَل

تا روز آخر، استکانم از تو پر شد

 

در باغِ خواهش‌های تن روییدی امّا

آنقدْر بالیدی که جانم از تو پر شد

 

پیش گلِ سرخِ تو، برگ زرد من کیست؟

آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد

 

با هرچه و هرکس تو را تکرار کردم

تا فصل فصل داستانم از تو پر شد

 

آیینه‌ها در پیش خورشیدت نشاندم

وآنقدر ماندم تا جهانم از تو پر شد

 

از: زنده یاد، حسین منزوی

+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم مهر ۱۴۰۰ساعت 20:51  توسط حسين حجت  |